جدول جو
جدول جو

معنی کار رفتن - جستجوی لغت در جدول جو

کار رفتن
(گُ دَ)
از پیش رفتن کار. (آنندراج) :
از سر کوی تو هر کو به ملالت برود
نرود کارش و آخر به خجالت برود.
حافظ (ازآنندراج).
، (در اصطلاح روسبیان) کار رفتن زن بد، رفتن او به عمل بد. پرداختن روسبی به کار زشت. به تباهی رفتن زن، بمزد و اجرت
لغت نامه دهخدا
کار رفتن
کار کردن بعمل پرداختن کار رفته. یا کار رفتن زن بد (روسبی)، پرداختن او بعمل بد، انجام شدن کاری اجرا شدن عملی. یا کار رفتن از کسی یا چیزی. انجام شدن کار بدست او یا توسط آن: (کار از تو میرود مددی ای دلیل راه، کانصاف میدهیم وز راه اوفتاده ایم) (حافظ 2151)
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(هََ نْءْ)
بجنگ رفتن. بحرب رفتن: پسری را با سی هزار مرد به طوس سپارد تا به پیکار رود. (فارسنامۀ ابن البلخی)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
بکار گماشتن. کار راندن. بیگاری:
وز آن پس بخوردن گرفتند کار
می و خوان و رامشگر و میگسار
لغت نامه دهخدا
تصویری از ددر رفتن
تصویر ددر رفتن
بیرون رفتن، خروج زنی بد کار به منظوری نامشروع
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پادر رفتن
تصویر پادر رفتن
لغزیدن سکندری خوردن شکوخیدن، ور شکست شدن
فرهنگ لغت هوشیار
انجام شدن، بجوش آمدن و از سر ریختن آب در ظرف غذا بغلیان آمدن یا بسر رفتن کار. انجام شدن کار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پاک رفتن
تصویر پاک رفتن
کامل رفتن تمام رفتن پاک روب کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کار گرفتن
تصویر کار گرفتن
کار گرفتن کسی را. بکاری نصب کردن بکار گماشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کار رفته
تصویر کار رفته
بکار پرداخته کار کرده: (روزی که بهله را بکمر آشنا کنی از دست کار رفته ما بی خبر مباش) (صائب)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کام رفتن
تصویر کام رفتن
کام رفتن در چیزی. تمرکز دادن آرزو و مرا بدان: (تجلی می تراود از لب جام همه در عکس ساقی میرود کام)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کار بستن
تصویر کار بستن
اجراء
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از غار رفتن
تصویر غار رفتن
اذهب إلى الكهف
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از غار رفتن
تصویر غار رفتن
Cave
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از غار رفتن
تصویر غار رفتن
creuser
دیکشنری فارسی به فرانسوی
پارچه بافتن با دستگاه سنتی بافندگی
فرهنگ گویش مازندرانی
تصویری از غار رفتن
تصویر غار رفتن
копать
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از غار رفتن
تصویر غار رفتن
kuchimba
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از غار رفتن
تصویر غار رفتن
غار بنانا
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از غار رفتن
تصویر غار رفتن
গর্ত খোঁড়া
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از غار رفتن
تصویر غار رفتن
ขุด
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از غار رفتن
تصویر غار رفتن
穴を掘る
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از غار رفتن
تصویر غار رفتن
oyuk kazmak
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از غار رفتن
تصویر غار رفتن
graben
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از غار رفتن
تصویر غار رفتن
挖掘
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از غار رفتن
تصویر غار رفتن
לחפור
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از غار رفتن
تصویر غار رفتن
굴을 파다
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از غار رفتن
تصویر غار رفتن
cavar
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از غار رفتن
تصویر غار رفتن
खोदना
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از غار رفتن
تصویر غار رفتن
graven
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از غار رفتن
تصویر غار رفتن
scavare
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از غار رفتن
تصویر غار رفتن
cavar
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از غار رفتن
تصویر غار رفتن
копати
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از غار رفتن
تصویر غار رفتن
kopać
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از غار رفتن
تصویر غار رفتن
menggali
دیکشنری فارسی به اندونزیایی